www.AfshinSafarnia.com
Interested in psychoanalysis and philosophy 
قالب وبلاگ

جشن نوروز چگونه در نظرات متفاوت روانکاوی تحلیل می‌گردد؟جشن نوروز، به‌عنوان یکی از کهن‌ترین آیین‌های فرهنگی، نه‌تنها نمایانگر شادی جمعی و نو شدن طبیعت است، بلکه از منظر روانکاوی نیز می‌تواند موضوعی غنی برای تحلیل باشد.

نوروز از منظر فرویدی: بازگشت به ریشه‌ها و سرکوب‌گری‌های ناخودآگاه

از دیدگاه زیگموند فروید، بنیان‌گذار روانکاوی، رفتارها و آیین‌های انسانی اغلب ریشه در انگیزه‌های ناخودآگاه دارند که ممکن است از طریق سرکوب یا جابجایی به شکل نمادین ابراز شوند. نوروز، با تأکید بر نو شدن، پاکیزگی (مانند خانه‌تکانی) و کنار گذاشتن کهنگی، می‌تواند به‌عنوان تلاشی ناخودآگاه برای رهایی از بار روانی گذشته تفسیر شود. خانه‌تکانی پیش از نوروز، از این منظر، نه‌تنها عملی فیزیکی، بلکه نمادی از پاکسازی روان از احساس گناه، خاطرات سرکوب‌شده یا تعارض‌های حل‌نشده است.

سفره هفت‌سین، که با عناصری چون سیر (محافظت)، سبزه (زایش) و سیب (سلامتی) آراسته می‌شود، می‌تواند به‌عنوان تلاشی برای بازسازی تعادل روانی و مقابله با اضطراب‌های ناخودآگاه تعبیر گردد. فروید ممکن است این آیین را به مکانیسم‌های دفاعی مانند "والایش" (Sublimation) ربط دهد؛ جایی که تمایلات غریزی (مانند ترس از مرگ یا نیاز به بقا) به شکلی فرهنگی و پذیرفتنی در قالب جشن و شادی بیان می‌شوند. همچنین، گردهمایی خانوادگی در نوروز می‌تواند نمادی از بازگشت به امنیت کودکی و پیوند با "مادر زمین" باشد که در ناخودآگاه جمعی انسان ریشه دارد.

نوروز از دیدگاه یونگ: کهن‌الگوها و ناخودآگاه جمعی

کارل گوستاو یونگ، با تأکید بر ناخودآگاه جمعی و کهن‌الگوها، نوروز را به‌عنوان جلوه‌ای از یک آیین کهن‌الگویی تحلیل می‌کند که در آن انسان با چرخه‌های طبیعت و مفهوم "خود" (Self) پیوند می‌خورد. از نظر یونگ، نوروز می‌تواند نمایانگر کهن‌الگوی "تولد دوباره" باشد که در بسیاری از فرهنگ‌ها به شکل رستاخیز طبیعت یا قهرمانان اساطیری دیده می‌شود. سبزه نوروزی، به‌عنوان نماد زایش، و لحظه تحویل سال، به‌عنوان گذار از تاریکی به روشنایی، می‌توانند بازتابی از سفر درونی انسان برای هماهنگی با نیروهای کیهانی و دستیابی به تمامیت روانی باشند.

یونگ همچنین ممکن است آتش چهارشنبه‌سوری را به کهن‌الگوی "آتش" مرتبط کند که در ناخودآگاه جمعی نماد پاکسازی، تحول و نیروی حیات است. پریدن از روی آتش، از این منظر، عملی نمادین برای رهایی از سایه‌ها (Shadow) یا جنبه‌های ناپذیرفته شخصیت است. نوروز، در این تحلیل، فرصتی برای آشتی با بخش‌های پنهان روان و بازسازی هویت جمعی فراهم می‌کند که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است.

نوروز از دیدگاه لکانی: میل و زبان نمادین

ژاک لکان، روانکاو فرانسوی، با تمرکز بر نقش زبان و ساختارهای نمادین در شکل‌گیری روان، نوروز را به‌عنوان یک "نظم نمادین" تحلیل می‌کند که در آن انسان‌ها از طریق آیین‌ها و نشانه‌ها با "دیگری بزرگ" (Big Other) ارتباط برقرار می‌کنند. در این دیدگاه، نوروز نه‌تنها جشنی برای نو شدن طبیعت، بلکه بازسازی رابطه فرد با نظم اجتماعی و فرهنگی است که هویت او را تعریف می‌کند. چیدن سفره هفت‌سین و انتخاب اشیایی که با حرف "سین" آغاز می‌شوند، می‌تواند به‌عنوان بازی زبانی و نمادین دیده شود که در آن میل به معنا و نظم از طریق ساختارهای فرهنگی ارضا می‌گردد.

لکان ممکن است لحظه تحویل سال را به‌عنوان نقطه‌ای از "فقدان" (Lack) تفسیر کند؛ جایی که انسان با پایان یک چرخه و آغاز چرخه‌ای دیگر مواجه می‌شود و این گذار، میل ناخودآگاه به پر کردن شکاف میان گذشته و آینده را برمی‌انگیزد. دید و بازدیدهای نوروزی نیز می‌توانند تلاشی برای تأیید وجود فرد در نگاه "دیگری" باشند، که در نظریه لکانی بخش اساسی از شکل‌گیری سوژه است.

نوروز به‌عنوان آیین جمعی: روانکاوی و جامعه

فراتر از تحلیل‌های فردی، نوروز از منظر روانکاوی می‌تواند به‌عنوان آیینی جمعی بررسی شود که تعارض‌ها و اضطراب‌های اجتماعی را تعدیل می‌کند. فروید در کتاب "توتم و تابو" به نقش آیین‌ها در تثبیت نظم اجتماعی اشاره می‌کند؛ از این رو، نوروز می‌تواند مکانیسمی برای کاهش تنش‌های جمعی و تقویت همبستگی باشد. در جوامعی که نوروز جشن گرفته می‌شود، این آیین فرصتی برای آشتی میان نسل‌ها، ترمیم روابط و بازسازی هویت فرهنگی فراهم می‌کند که از منظر روانکاوی، به کاهش فشارهای ناخودآگاه ناشی از گسست‌های اجتماعی کمک می‌کند.جشن نوروز، با قدمتی چند هزار ساله، از دیدگاه روانکاوی می‌تواند به‌عنوان آیینی چندلایه تحلیل شود که هم نیازهای فردی و هم خواسته‌های جمعی را بازتاب می‌دهد. از منظر فروید، این جشن راهی برای مدیریت تعارض‌های ناخودآگاه است؛ از نگاه یونگ، پیوندی با کهن‌الگوهای جهانی دارد؛ و در چارچوب لکانی، تلاشی برای نظم‌بخشی به میل و هویت از طریق نمادها به شمار می‌رود. هر یک از این دیدگاه‌ها، نوروز را نه‌تنها به‌عنوان یک رویداد فرهنگی، بلکه به‌عنوان دریچه‌ای به عمق روان انسان و جامعه نشان می‌دهد. در نهایت، این تنوع در تحلیل‌ها نشان‌دهنده غنای این جشن و ظرفیت آن برای تفسیر در چارچوب‌های گوناگون روان‌شناختی است.

از منظر دونالد وینیکات:

دونالد وینیکات، روانکاو برجسته بریتانیایی، با تأکید بر مفاهیمی چون "فضای انتقالی" (Transitional Space)، "شیء انتقالی" (Transitional Object) و رابطه مادر-کودک، دیدگاه منحصربه‌فردی به روان انسان ارائه می‌دهد که می‌تواند برای تحلیل جشن نوروز نیز به کار گرفته شود. از نظر وینیکات، رشد روانی انسان در فضایی میانی میان واقعیت درونی (فانتزی) و واقعیت بیرونی (جهان عینی) شکل می‌گیرد. نوروز، به‌عنوان یک آیین فرهنگی، می‌تواند از این منظر به‌عنوان بستری برای تجربه خلاقیت، بازی و بازسازی رابطه فرد با خود و دیگران تحلیل شود.

نوروز به‌عنوان فضای انتقالی

وینیکات معتقد است که "فضای انتقالی" جایی است که فرد می‌تواند از طریق بازی و خلاقیت، میان دنیای درونی خود و واقعیت بیرونی ارتباط برقرار کند. جشن نوروز، با آیین‌هایی چون چیدن سفره هفت‌سین، خانه‌تکانی و لحظه تحویل سال، می‌تواند به‌عنوان یک فضای انتقالی در نظر گرفته شود. این فضا به افراد اجازه می‌دهد تا از روزمرگی فاصله بگیرند و در یک تجربه جمعی و نمادین، احساس امنیت و خلاقیت را بازسازی کنند. لحظه تحویل سال، به‌ویژه، می‌تواند نمادی از این گذار باشد؛ جایی که فرد از سال گذشته به سال جدید قدم می‌گذارد و در این میانه، فرصتی برای تأمل و بازآفرینی خود می‌یابد.

سفره هفت‌سین، با اشیایی که هر یک معنایی خاص دارند (مانند سبزه برای زایش یا سکه برای فراوانی)، به‌عنوان یک ساختار نمادین عمل می‌کند که افراد در آن می‌توانند احساسات و امیدهای خود را به شکلی خلاقانه بیان کنند. از نظر وینیکات، این عمل مشابه بازی کودکانه است که در آن کودک از طریق اشیاء، دنیای درونی خود را با دنیای بیرون پیوند می‌دهد. نوروز، در این معنا، فضایی است که بزرگسالان نیز می‌توانند به بازی و خلاقیت بازگردند و از این طریق، تعادل روانی خود را تقویت کنند.

اشیاء انتقالی در نوروز

وینیکات مفهوم "شیء انتقالی" را برای توصیف اشیایی به کار می‌برد که کودک از آن‌ها به‌عنوان ابزاری برای کاهش اضطراب جدایی از مادر و ایجاد حس امنیت استفاده می‌کند (مانند پتو یا عروسک). در نوروز، عناصری مانند سفره هفت‌سین یا حتی لباس‌های نو می‌توانند به‌عنوان اشیاء انتقالی عمل کنند. این اشیاء، که با دقت انتخاب و چیده می‌شوند، به افراد کمک می‌کنند تا احساس پیوستگی با سنت، خانواده و جامعه را حفظ کنند و اضطراب ناشی از گذر زمان یا تغییرات زندگی را مدیریت کنند.

به عنوان مثال، سبزه نوروزی، که با دست کاشته و پرورش داده می‌شود، می‌تواند نمادی از مراقبت و تداوم باشد، مشابه نقشی که شیء انتقالی در زندگی کودک ایفا می‌کند. پرتاب سبزه به آب در روز سیزده‌به‌در نیز می‌تواند به‌عنوان یک عمل رهایی‌بخش تفسیر شود که در آن فرد، به‌صورت نمادین، اضطراب‌ها یا بارهای روانی خود را به طبیعت بازمی‌گرداند و از آن جدا می‌شود.

نوروز و رابطه "به‌اندازه کافی خوب"

وینیکات مفهوم "مادر به‌اندازه کافی خوب" (Good Enough Mother) را مطرح می‌کند که به توانایی مادر در فراهم کردن محیطی امن و پاسخگو برای رشد کودک اشاره دارد. در چارچوب نوروز، این مفهوم می‌تواند به نقش خانواده و جامعه تعمیم یابد. گردهمایی‌های خانوادگی، دید و بازدیدها و آیین‌هایی مانند عیدی دادن، محیطی "به‌اندازه کافی خوب" ایجاد می‌کنند که در آن افراد احساس حمایت، پذیرش و تعلق می‌کنند. این تجربه، به‌ویژه برای کودکان، می‌تواند به تقویت حس اعتماد به نفس و امنیت روانی کمک کند، در حالی که برای بزرگسالان، فرصتی برای بازگشت به این حس اولیه امنیت و بازسازی روابط است.

از این منظر، نوروز به‌عنوان یک آیین جمعی، نقش یک "نگه‌دارنده" (Holding Environment) را ایفا می‌کند که وینیکات آن را برای رشد سالم روان ضروری می‌داند. این محیط، با فراهم کردن ساختار و در عین حال آزادی برای خلاقیت، به افراد اجازه می‌دهد تا با تغییرات زندگی (مانند گذر سال) کنار بیایند و خود را در ارتباط با دیگران بازتعریف کنند.

سیزده‌به‌در: بازی و رهایی

سیزده‌به‌در، به‌عنوان بخشی از آیین نوروزی، از دیدگاه وینیکات می‌تواند به‌عنوان اوج تجربه بازی و خلاقیت در فضای انتقالی تحلیل شود. خروج به طبیعت، گره زدن سبزه توسط دختران (به نیت آرزوها) و گذراندن روز در فضای باز، همگی نشان‌دهنده بازگشت به حالت بازیگوشی و رهایی از قید و بندهای روزمره است. وینیکات بازی را هسته اصلی سلامت روان می‌داند، زیرا از طریق آن، فرد می‌تواند خود را به‌صورت آزادانه بیان کند. سیزده‌به‌در، در این معنا، فرصتی برای رهایی از ساختارهای سفت و سخت اجتماعی و تجربه خودانگیختگی است که به تعادل روانی کمک می‌کند.از منظر دونالد وینیکات، جشن نوروز فراتر از یک آیین فرهنگی، تجربه‌ای روانی است که در آن افراد از طریق فضای انتقالی، اشیاء نمادین و روابط "به‌اندازه کافی خوب" با خود و دیگران ارتباط برقرار می‌کنند. این جشن، با فراهم کردن بستری برای خلاقیت، بازی و بازسازی امنیت روانی، به افراد اجازه می‌دهد تا با اضطراب‌های ناشی از گذر زمان و تغییرات زندگی مواجه شوند و آن‌ها را مدیریت کنند. نوروز، در این تحلیل، نه‌تنها جشنی برای نو شدن طبیعت، بلکه فرصتی برای نو شدن روان انسان در ارتباط با جامعه و سنت است. این دیدگاه، غنای روان‌شناختی نوروز را به‌عنوان یک آیین چندبعدی برجسته می‌کند که هم فرد و هم جمع را در بر می‌گیرد.

  • فروید: کتاب‌هایی مانند تمدن و ملالت‌های آن (Civilization and Its Discontents) یا توتم و تابو (Totem and Taboo) برای درک دیدگاه او درباره آیین‌ها.

  • یونگ: انسان و سمبول‌هایش (Man and His Symbols) برای تحلیل کهن‌الگوها.

  • لکان: سمینارهای او (مانند Seminar XI) برای مفاهیم نظم نمادین و میل.

  • وینیکات: بازی و واقعیت (Playing and Reality) برای مفاهیم فضای انتقالی و شیء انتقالی.

[ جمعه ۱۴۰۴/۰۱/۱۵ ] [ 15:39 ] [ Afshin ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

ادبیات، روانشناسی ، روانکاوی و فلسفه
لینک های مفید
امکانات وب