۱. ریشههای باستانی و اساطیری: نیروهای پنهان در فرهنگهای کهن (۲۵۰۰ پیش از میلاد تا قرن ۶ پیش از میلاد)
ایده ناهشیار از دوران باستان آغاز شد، جایی که انسانها نیروهای نامرئی را برای توضیح رفتارهای غیرقابل کنترل استفاده میکردند. این نه تنها در غرب، بلکه در شرق هم ریشه دارد:
- وداها (متون هندویی، حدود ۲۵۰۰–۶۰۰ پیش از میلاد): در پزشکی آیورودیک، به جنبههای ناخودآگاه ذهن اشاره میکنند، مانند فرآیندهای درونی پنهان که وسوسهها، الهامات الهی و انگیزههای انسانی را هدایت میکنند. این یکی از قدیمیترین اشارهها به ناخودآگاه است و آن را به عنوان "ذهن آلوده" یا نیروهایی فراتر از آگاهی توصیف میکند – پایهای برای ایدههای شرقی مانند مایا (توهم پنهان جهان).
- اسطورهشناسی یونان باستان: خدایانی مانند اروس (میل غریزی)، نمسیس (عدالت پنهان) و دیونیسوس (غرایز وحشی) نماد نیروهای ناخودآگاه بودند که سرنوشت انسان را بدون کنترل آگاهانه رقم میزدند.
- بودیسم و هندوئیسم اولیه: مفهوم سامسکارا (چاپهای ناخودآگاه) در بودیسم، خاطرات و تمایلات دفنشدهای را توصیف میکند که چرخه رنج (سامسارا) را میچرخاند. مایا در اوپانیشادها، لایهای ناهشیار از توهم است که واقعیت را پنهان میکند.
این ریشهها، ناخودآگاه را به عنوان نیروی جمعی و فرهنگی معرفی کردند، که بعدها در روانشناسی مدرن بازتاب یافت.
۲. دوران پیشافلسفی و کلاسیک: گذار به تفکر عقلانی (قرن ۶ پیش از میلاد تا قرن ۴ پیش از میلاد)
فیلسوفان یونانی اسطورهها را با عقل ترکیب کردند:
- هراکلیتوس: لوگوس به عنوان نظم پنهان جهان – حقیقتی نامرئی فراتر از حواس.
- امپدوکلس: عشق و ستیز به عنوان نیروهای متضاد ناخودآگاه کیهان.
- افلاطون: مثلها و یادآوری – دانش پنهان روح که با تولد فراموش میشود.
- ارسطو: نفس – غرایز و عادتهای غیرآگاه که بدن را هدایت میکنند.
- پاتانجالی (یوگا-سوتراها): چیتا (ذهن ناخودآگاه) را توصیف کرد که با مدیتیشن پاک میشود – تأثیر شرقی بر ایدههای غربی.
این ایدهها، ناخودآگاه را از کیهان به ذهن فردی بردند.
۳. قرون وسطی و رنسانس: تأثیرات الهیاتی و علمی اولیه (قرن ۵ تا ۱۶ میلادی)
- سنت آگوستین: ناخودآگاه را در "گناه ذاتی" و خاطرات پنهان دید.
- توماس آکویناس: ذهن را به بخشهای آگاه و ناخودآگاه تقسیم کرد، با تمرکز بر اراده الهی پنهان.
- پاراسلسوس (۱۴۹۳–۱۵۴۱): اولین اشاره به جنبه ناخودآگاه شناخت در کتاب Von den Krankheiten( ۱۵۶۷) – پایه روانشناسی علمی مدرن.
- ویلیام شکسپیر (۱۵۶۴–۱۶۱۶): در نمایشنامهها، نقش ناخودآگاه در رفتار را کاوش کرد، بدون نامگذاری مستقیم.
این دوره، ناخودآگاه را با مذهب و ادبیات ترکیب کرد.
۴. عصر روشنگری و رمانتیک: ورود اصطلاح "ناخودآگاه" (قرن ۱۷ تا ۱۸)
- باروخ اسپینوزا (۱۶۳۲–۱۶۷۷): ناخودآگاه را در تأثیرات پنهان بر ذهن دید.
- گوتفرید لایبنیتز (۱۶۴۶–۱۷۱۶): ادراکات کوچک – حسهای ناخودآگاه که آگاهی را میسازند.
- ارنست پلاتنر (۱۷۴۴–۱۸۱۸): اصطلاح "ناخودآگاهی" را در فلسفه استفاده کرد.
- فریدریش شلینگ (۱۷۷۵–۱۸۵۴): اصطلاح "ناخودآگاه" را در سیستم ایدئالیسم متعالی ابداع کرد – پایه خلاقیت پنهان.
- ساموئل تیلور کولریج (۱۷۷۲–۱۸۳۴): اصطلاح را به انگلیسی معرفی کرد.
- ایمانوئل کانت (۱۷۲۴–۱۸۰۴): ناخودآگاه را در انسانشناسی بحث کرد – مرز بین آگاه و پنهان.
- جورج برکلی (ایرلندی، قرن ۱۸): واقعیت را تحت اراده الهی پنهان دید – تأثیر بر ادراک ناخودآگاه.
- فرانتس مسمر و جیمز برید (قرن ۱۸–۱۹): هیپنوتیزم را به عنوان دسترسی به ذهن ناخودآگاه معرفی کردند.
۵. قرن ۱۹: فلسفه، روانشناسی تجربی و اوج رمانتیک – پلی به فروید
قرن ۱۹، دورهای انفجاری برای ایده ناهشیار بود. فیلسوفان رمانتیک و ایدئالیستها اصطلاح "ناخودآگاه" را رواج دادند، در حالی که روانشناسان تجربی آن را به علم نزدیک کردند. این ایدهها، از اراده غریزی تا فرآیندهای حسی پنهان، مستقیماً فروید را الهام بخشیدند. هر کدام را با توضیح ساده بررسی میکنیم:
- یوهان گوتلیب فیخته (۱۷۶۲–۱۸۱۴): در فلسفه ایدئالیستی، ناخودآگاه را به عنوان "خود پنهان" (Ich) توصیف کرد – نیرویی غیرارادی که آزادی و آگاهی را از دل تضادها میسازد. به زبان ساده، فیخته نشان داد که ذهن ما لایهای پنهان دارد که "من" را بدون اراده آگاهانه شکل میدهد – پایهای برای دیالکتیک هگل و روانکاوی.
- گئورگ هگل (۱۷۷۰–۱۸۳۱): با دیالکتیک "ارباب و برده"، ناخودآگاه جمعی را به عنوان فرایند تاریخی پنهان معرفی کرد – جایی که تضادهای اجتماعی (تز، آنتیتز، سنتز) به آگاهی کامل میرسند. هگل ناخودآگاه را "روح جهان" نامید که تاریخ را هدایت میکند، بدون اینکه افراد متوجه باشند – تأثیر عمیق بر یونگ و نظریههای اجتماعی فروید.
- کارل گوستاو کاروس (۱۷۸۹–۱۸۶۹): در کتاب روانشناسی، ناخودآگاه را به عنوان "زندگی درونی" توصیف کرد – لایهای از نمادها و رؤیاها که خلاقیت هنری را از غرایز پنهان میکشد. کاروس، مانند شلینگ، آن را منبع الهام شاعرانه میدانست و پلی بین رمانتیسم و روانشناسی زد.
- سورن کییرکگور (۱۸۱۳–۱۸۵۵): ناخودآگاه را در "پرش ایمانی" و اضطراب وجودی کاوش کرد – جایی که ترسهای پنهان (مانند مرگ) ما را به سوی انتخابهای غیرمنطقی سوق میدهند. کییرکگور آن را "پوچگی ناخودآگاه" نامید، که فرد را از عقل به ایمان میبرد – پیشزمینهای برای روانشناسی اگزیستانسیال.
- فریدریش نیچه (۱۸۴۴–۱۹۰۰): با تمایز آپولونی (عقل و نظم) و دیونیسی (غرایز و هرجومرج)، ناخودآگاه را ستون زندگی و خلاقیت دانست. او نوشت: "ناخودآگاه، جایی است که خدا مرده و ابر انسان زاده میشود" – ایدهای که فروید را به تحلیل غرایز (مانند میل به قدرت) واداشت و یونگ را به کهنالگوها رساند.
- توماس کارلایل (۱۷۹۵–۱۸۸۱): در آثارش مانند سارتور رِسارتوس، ناخودآگاه را به عنوان "لباسهای نمادین" توصیف کرد – لایههای پنهان فرهنگی که هویت را میسازند. کارلایل، به عنوان منتقد صنعتی، آن را منبع شورش درونی علیه جامعه میدانست.
- آرتور شوپنهاور (۱۷۸۸–۱۸۶۰): با مفهوم اراده کور، جهان را بر پایه یک نیروی غریزی و غیرعقلانی (میل به بقا) توصیف کرد که ناخودآگاه محض است و عقل را فریب میدهد. شوپنهاور، الهامگرفته از بودیسم، آن را "رنج پنهان" نامید – تأثیر مستقیم بر فروید (اروس و تاناتوس) و نیچه.
- لودویگ فویرباخ (۱۸۰۴–۱۸۷۲): ناخودآگاه را در "پروجکشنهای مذهبی" دید – جایی که امیال انسانی پنهان، خدا را میسازند. فویرباخ آن را "خیال ناخودآگاه" نامید، که بشر را از واقعیت دور میکند – پیشزمینه انتقادی فروید به مذهب.
- کارل روبرت ادوارد فون هارتمن (۱۸۴۲–۱۹۰۶): در کتاب مشهور فلسفه ناخودآگاه (۱۸۶۹)، ناخودآگاه را синтез فلسفه کانت، شوپنهاور و هگل دانست – نیرویی دوگانه (خلاق و ویرانگر) که جهان و ذهن را هدایت میکند. هارتمن آن را "ناخودآگاه مطلق" نامید و پیشبینی کرد که روانشناسی آینده بر آن تمرکز کند.
- گوستاو فچنر (۱۸۰۱–۱۸۸۷): بنیانگذار روانشناسی تجربی، ناخودآگاه را در سازماندهی حسهای پنهان (قبل از آگاهی) بررسی کرد – مثلاً چگونه نور و صدا ناخودآگاه پردازش میشوند. فچنر آن را "آستانه آگاهی" نامید، که پایه آزمایشهای ووندت شد.
- ویلهلم وونت (۱۸۳۲–۱۹۲۰): در آزمایشگاه روانشناسی لایپزیگ، ناخودآگاه را به عنوان فرآیندهای حسی زیرآستانه توصیف کرد – جایی که ذهن اطلاعات را بدون توجه آگاهانه فیلتر میکند. ووندت، هرچند ناخودآگاه را "غیرعلمی" میدانست، اما ناخواسته پایه روانشناسی تجربی را گذاشت.
- ادموند کولسنت (۱۸۸۰)، الی رابیه و آلفرد فویله: در فرانسه، ناخودآگاه را синтез کردند – رابیه آن را "زیرآگاهی" (subconscious) نامید و به حافظه پنهان مرتبط کرد؛ فویله بر نقش آن در هیپنوتیزم تأکید داشت. اینها فروید را به سمت مدلهای بالینی بردند.
- ویلیام جیمز (۱۸۴۲–۱۹۱۰): در اصول روانشناسی (۱۸۹۰)، از "ناخودآگاه" و "زیرآگاه" استفاده کرد و آن را منبع عادتها و الهامات ناگهانی دانست – مثلاً "رودخانه زیرزمینی" ذهن. جیمز پلی بین فلسفه آمریکایی و روانشناسی اروپایی زد.
این متفکران قرن ۱۹، ناخودآگاه را از مفهوم فلسفی به ابزار علمی تبدیل کردند و زمینه را برای فروید آماده ساختند.
۶. قرن ۲۰: روانکاوی و پسافرویدی
- زیگموند فروید (۱۸۵۶–۱۹۳۹): ناخودآگاه را به عنوان مخزن سرکوبشدهها تعریف کرد – مدل توپوگرافی (هشیار، پیشهشیار، ناخودآگاه).
- کارل یونگ: ناخودآگاه جمعی و کهنالگوها – الهام از اسطورهها.
- آلفرد آدلر: ناخودآگاه را به احساس حقارت مرتبط کرد.
- ژاک لاکان: ناخودآگاه "ساختیافته مانند زبان" – تمرکز بر روابط انسانی.
- امانوئل لویناس: چهره دیگری به عنوان فراخوان اخلاقی ناخودآگاه.
- میشل فوکو: ناخودآگاه در قدرت اجتماعی و دانش پنهان.
- ادموند هوسرل و موریس مرلوپونتی: در پدیدارشناسی، ناخودآگاه را در ادراک بدنی کاوش کردند.
- ژیل دلوز: ناخودآگاه را به عنوان تفاوتهای پنهان دید.
- ژاک دریدا: ناخودآگاه در زبان و نشانههای سرکوبشده.
۷. دوران معاصر: نوروساینس
- بنجامین لیبت (۱۹۱۶–۲۰۰۷): آزمایشها نشان داد تصمیمها ناخودآگاه آغاز میشوند.
- جان دیلن هیینز: تصویربرداری مغز برای پیشبینی تصمیمهای ناخودآگاه.
- آنتونیو داماسیو: احساسات ناخودآگاه در تصمیمگیری.
- دانیل کانمن: سیستم ۱ (فکر سریع ناخودآگاه) در روانشناسی اقتصادی.
- جان کابات-زین: ذهنآگاهی (از بودیسم) برای کاوش ناخودآگاه.
- نوروساینس مدرن: ناخودآگاه را به عنوان فرآیندهای مغزی پنهان میبیند، مانند سازماندهی حسها قبل از آگاهی.
ناهشیار، آینه تاریخ بشر است.