تبیین علمی و مفهومی
اختلال شخصیت سایکوپاتیک (Psychopathic Personality Disorder) در چارچوب روانپویشی، نه صرفاً به عنوان یک مجموعه رفتاری، بلکه به عنوان یک سازمان روانی عمیقاً آسیبدیده در نظر گرفته میشود. پارادایم روانکاوی، کیفیات این اختلال را ناشی از نقصهای بنیادین در ساختار شخصیت و عملکردهای ایگو (ego) و سوپرایگو (superego) میداند.
مشخصات کلیدی پاتولوژی سایکوپاتیک:
۱. سوپرایگوی بدوی و ناکارآمد: هسته مرکزی این اختلال، فقدان تمامعیار ظرفیت احساس گناه است. سوپرایگو (وجدان اخلاقی) در این افراد یا به شدت ضعیف است یا به شکلِ یک ساختار تنبیهگرِ بدوی و غیریکپارچه عمل میکند که فاقد ارزشهای درونیشده است. در نتیجه، فرد فاقد هرگونه معیار اخلاقی درونی برای تنظیم رفتار خود است.
۲. ناتوانی در روابط ابژهای غیربهرهکشانه: این افراد قادر به "سرمایهگذاری لیبیدینال" (libidinal investment) بر روی دیگران به عنوان ابژههای مستقل و ارزشمند نیستند. روابط آنها صرفاً سودمدارانه (utilitarian) و ابزاری است. دیگران نه به عنوان افرادی با احساسات و حقوق خود، بلکه به عنوان "ابژههایی" برای ارضای نیازهای خودِ فرد سایکوپات ادراک میشوند. این همان "ناتوانی در سرمایهگذاری غیربهرهکشانه بر دیگران مهم" است.
۳. اختلال در همانندسازی و همدلی: به دلیل همین ناتوانی در ارتباط واقعی با دیگران، فرآیند همانندسازی (identification) با ارزشهای اخلاقی، فرهنگی یا انسانی در آنها به شدت مختل است. آنها قادر به درک یا اشتراک گذاری عواطف دیگران (همدلی) نیستند.
۴. اختلال در بازنمایی زمان و آینده: مفهوم "ناتوانی در فرافکنی وجوهی از آینده شخصی" به این اشاره دارد که فرد سایکوپات قادر به برنامهریزی بلندمدت مبتنی بر اصول اخلاقی، پیامدهایactions خود برای دیگران، یا ساخت یک هویت پایدار نیست. عمل او در خدمت ارضای فوری امیال است، بدون درنظرگیری تبعات آینده.
۵. رگههای پارانوید زیربنایی: این بیاعتمادی عمیق ریشه در جهانبینی این افراد دارد. از آنجایی که خود آنها قصدی جز بهرهکشی از دیگران ندارند، پروژکت (فرافکنی) کرده و معتقدند دیگران نیز قصد آسیب رساندن به آنها را دارند. این موضع، یک دفاع پارانوئید در برابر یک جهانِ perceived as threatening است.
تمایز کلیدی با نارسیسیسم بدخیم (Malignant Narcissism):
اگرچه هر دو اختلال در طیف pathologies شدید شخصیت قرار میگیرند و نقاط مشترک زیادی دارند (مانند grandiosity و فقدان همدلی)، تمایز اصلی در سطح یکپارچگی سوپرایگو و بقایای ظرفیت تعهد است:
· در سایکوپاتی محض: سوپرایگو تقریباً غیرموجود یا کاملاً منحرف شده است. هیچ حس التزام یا تعهد واقعی به دیگران، حتی به صورت ابزاری و نمایشی، وجود ندارد. احساس گناه به کلی مفقود است.
· در نارسیسیسم بدخیم: اگرچه سوپرایگو به شدت پاتولوژیک است، اما هنوز تا حدی وجود دارد. این افراد ممکن است توانایی محدودی برای "تعهد" به افرادی که آنها را به عنوان extensions of themselves میبینند (مثل خانواده یا گروهی خاص) داشته باشند. همچنین ممکن است احساس گناهِ بسیار بدوی و repressed (سرکوبشده) یا paranoid anxiety (اضطراب پارانوئید) را تجربه کنند، که میتواند به صورت انتقامجویی یا خشم بروز کند. به عبارت دیگر، در نارسیسیسم بدخیم، تضاد درونی (intrapsychic conflict) هرچند مخرب، وجود دارد، در حالی که در سایکوپاتی محض، این فضای درونی عمدتاً خالی از چنین تضادهای اخلاقی است.
- سایکوپاتی را میتوان به عنوان یک شکست بنیادین در انسانشدن در نظر گرفت، جایی که عملکردهای esencial که روابط انسانی را ممکن میسازند (سوپرایگوی یکپارچه، ظرفیت عشقورزی غیرابزاری، همدلی و احساس گناه سازنده) به طور چشمگیر غایب هستند. این ساختار شخصیتی، نتیجهی تثبیت در سطوح بسیار اولیهی رشد روانی-جنسی و شکست در حل موفقیتآمیز مراحل اولیهی رشد است.